هیچ یک از این دو گزینه، آن آرامشی را که با ناامیدی به دنبالش بودیم، برای ما به ارمغان نمی آورد. پاسخ دادن به وسوسه آن را به طور بی وقفه ای قدرتمند می کرد و سرکوب آن، فشاری درونی را باعث می شد؛ تا اینکه این فشار منجر به اتفاق دیگری می شد. هر دو گزینه، وضع را وخیم تر می ساخت. ما بین یک صخره و تختـه سـنـگ قـرار داشتیم. ما هرگز از گزینه دیگر یعنی تسلیم، خبری نداشتیم. تسلیم؛ چه واژۀ رهایی بخش زیبایی برای آن دسته از ما که به آن عمل می کنیم!
تسلیم یعنی رها کن. در این قسمت دو داستان آورده شده است که مربوط به حیطهٔ دوازده گام است. داستان اول چگونگی گیرافتادن میمونها در قفس را توصیف می کند که به طمع میوه ای که به عنوان طعمه در قفس قـرار دارد، به اسارت در می آیند.
