یک روز پاییزی با استفاده از یک بیل و شن کش، روی قسمت کوچکی از زمین پشت گاراژم برای آمادهٔ کشت کردن خاک، سخت کار می کردم. تعدادی از سنگ های بزرگ را جدا کردم تا بتوانم در بهار یک باغچه درست کنم. با این حال، در زمستان لایه ای دیگر از سنگ ها به سطح زمین آمده بود. من ناامید بودم تا این که در ذهنم جرقه ای زده شد که زندگی من به عنوان معتاد جنسی در حال بهبودی، مانند این باغچه است. سنگ ها، نقص های شخصیتی و زباله های زندگی خودخواهانه و شهوت انگیز من هستند. هنگامی که نواقص سطحی ام را تسلیم می کنم. خداوند آن ها را برطرف می کند. سپس لایه های بعدیِ سنگ ها پدیدار می شوند.من آموخته ام که برخی از نقص ها در اعماق ذهن من نهفته و ممکن است سال ها طول بکشد تا خدا آن ها را برطرف کند. همچنان از خدا می خواهم هر نقصی که مانع تحقق هدف او برای زندگی من است را از میان بردارد؛ البته طبق زمان بندی خدا، نه زمان بندی من. وظیفهٔ من این است که به کار کردن قدم ها ادامه دهم. بهتر است صبور باشم، بر طرف کردن نواقص،فرایندی زمان بر است.خوشبختانه، خدا همچنان به شخم زدن باغ زندگی من ادامه می دهد.
