خدا را شکر! این همان چیزی بود که من برای متوقف شدن به آن نیاز داشتم. هرگز دیگر شهوت نمی کنم! امــا در کمتر از یک دقیقه ماشینم را در آزادراهی یافتم که به همان محله اصلی خلافکاری ام می رسید. کاملاً کنترل خودم را از دست داده بودم. درست مثل همان دفعه اول و مثل تمام دفعات قبل، بی اختیاری جنسی، تمام کنترل مـن را در دست گرفته بود، با این تفاوت که این بار زمان کوتاهی (معصوم و بی گناه) بود. شهوت حالت دیوسرشتانه ای بـه خود گرفته بود. با خطر دست و پنجه نرم میکردم و به استقبال تاریکی میرفتم. داشتم از مرزی می گذشـتم کـه بازگشت از آن غیر ممکن بود کسانی که تاریکی را تجربه کرده اند، منظور من را خوب می فهمند. شهوت بعد از مدتی، جنبه تفریحی و سرگرمی خود را از دست می دهد و تبدیل به یک امر اجباری می شود.
