من منتظر تغییر او بودم و نمیتوانستم تشخیص دهم که همین نگرش من تغییر او را غیرممكن کرده بود .این زن با من پیوند داشت؛ اما خوب یا بد، او از نظر روحانی با من متحد نبود. من این را درک نمیکیردم؛ اما وقتی نگرش من منفی، طردکننده و عیبجویانه باشد، او با بیماری روحانی من پیوند میخورد.
من دریافتم: اگر خدا قبل ازاینكه برای بهبودی و شفای من دست به کار شود، منتظر من میماند تا تغییر کنم، یا هنوز گمراه بودم یا اصلاً مرده بودم. وقتیکه هنوز پر از عیب بودم او (خدا) برای فرا خواندن من کارهای زیادی انجام داد. اکنون که به گذشتهام نگاه میکنم این را میبینم. او سالهای گذشته حتی هنگامیکه کمترین خودآگاهی و صداقتی نداشتم، صبورانه مرا راهنمایی کرد.
