خود محوری ما میتواند شکل های متفاوتی داشته باشد، گاهی آشکار و گاهی پنهان است؛ به طوری که میتواند پشت چهره ای آرام، ملایم و دروغین نمایان شود. هرچه خود مشغولی و خودمحوری بیشتر شود، تمایل بیشتری برای مخفی کردن آن وجود دارد. خود مشغولی باعث میشود که نتوانیم ترکهای کوچکی را که در نفس ما ایجاد میشوند ببینیم؛ ریز ترک هایی که بعداً تبدیل به ترک ها و شکاف های بزرگ و فاجعه باری در مخزن بزرگ نفس می شود. خودخواهی در نهایت باعث کوری روحانی ما می شود. ما برای اینکه از روبه رو شدن با خودمان اجتناب کنیم، بر روی اشتباهات دیگران تمرکز میکنیم.
آنچه که دیدنش برای ما خیلی سخت بود، این بود که توجه و اشتغال به خود باعث شده بود که ما به خدای خود تبدیل شویم. ما مهمترین فرد دنیای خودمان بودیم؛ بنابراین، مجبور بودیم در خودمان فرو رویم. ما به خودمان معتاد شده بودیم. تعجبی ندارد که برای بسیاری از ما خودارضایی، بخش اعظم تجربیات جنسی کودکی ما را تشکیل می دهد. این عمل ما را از خود، بیخود می کرد و ارتباط با دیگران و خدا را کمتر می کرد.
با بلند پروازی هایمان در (جستجوی زندگی) در را برای امکان دریافت واقعیت زندگی بر روی خود بسته بودیم.
