برای بسیاری از ما شروع سپردن این گونه بود که تصمیم گرفتیم، همان گونه که فقط برای امروز پاک زندگی می کنیم، هر روز یک مشکل یا یک رویداد را فقط برای امروز به خداوند بسپاریم. ما این سپردن را با تمرینِ «روزانه رها کن و به خدا بسپار» انجام دادیم. (قدم در عمل،صفحه۶۰)
به راهنمایم در SA گفتم که در حال تقلا برای رها کردنِ مشکلی هستم که با رفتار فرد دیگری داشتم. او هشدار داد که بیشتر به نظر می رسد در حال تلاشم تا به مشکل بچسبم و کوشش های مداوم برای کنترل آن شخص می تواند قسمتی از اعتیادم باشد. او به من یادآوری کرد که بگذارم دیگران خودشان باشند و آن ها را قضاوت نکنم و سعی در درست کردنشان نداشته باشم؛ چرا که این کار خداوند است. او هم چنین گفت: وقتی در کار خداوند دخالت می کنیم ناامید و پر از رنجش می شویم که این امر روند شفابخشی خداوند را برای ما محدود می کند.
در ابتدا صراحت و رک گویی او را نپسندیدم. بعد از خواندن نشریات SA و کارکردن قدم ها، متوجه شدم که حق با اوست. مشکل را رها کردم، به خداوند سپردم و دیگر آن را پس نگرفتم. آن گاه آرامش یافتم!این مرا متقاعد ساخت که قدم درستی را برداشته بودم.
امروز کمتر نگران مشکلاتی می شوم که با آن ها مواجه هستم. انتخاب می کنم که بیشتر دعا کنم و کمتر کنترل کنم. دیگر به اندازۀ گذشته از دیگران تراز نمی گیرم.بیش از پیش زندگی را همان گونه که رخ می دهد می پذیرم. سعی می کنم در لحظه زندگی کنم که برای من به این معناست تا هر مشکلی را به خداوند بسپارم.به خداوند اعتماد می کنم که هر مشکلی را طبق ارادۀ خود حل می کند.
نیروی برتر، کمکم کن تا رها کنم. قلب و ذهنم را به روی خواست خودت بگشا.

2 پاسخ
سلام من در مورد متن بالا یه سوال دارم.من با همسرم دقیقا همچین مشکلی دارم و اون اینه که خیلی از مسائل رو از نظر خودم اون داره بد و غلط انجام میده.این یعنی چی که تغییر اون کار خداست نه من؟این یعنی چی که وقتی اون داره یه کاری رو غلط انجام میده من فقط براش دعا کنم؟تا الان یه چندتا کار غلط داشته که با پیگیری کردنم و توضیح دادنم و کنترل کردنش درست شده و خودشم هم اقرار میکنه و قبول داره.حالا این متن میگه شما فقط دعا کن براش خب اینجوری که اونو رها کنم و فقط دعا کنم که اون همچنان کار اشتباه خودش رو ادامه میده
سلام دوست عزیزم
من هم در مشکلات خانوادگی شدیدی دست و پا میزدم و مشکل را فقط در دیگران میدیدم و فکر میکردم میتوانم و اصلا وظیفه دارم که بقیه خانواده ام را اصلاج کنم و روی کاغذ هم مسایلی که بود افکار مرا تایید میکرد. اما وقتی از راهنمایم مشورت میگرفتم هر بار جواب میداد که فقط روی بهبودی خودت تمرکز کن اوضاع درست میشود. من این حرف رو قبول نمیکردم و هر بار که میدیدم مسایل برخلاف میل من پیش میره برآشفته میشدم و کنترل میکردم و کار به جاهای باریک میکشید. تا اینکه به ناچار چند وقتی روی خودم تمرکز کردم و اصلا سعی کردم انتقاد نکنم و در عوض عملکرد بهتری داشته باشم. نتیجه شگفت انگیز بود. اوضاع خانوادگی ام خوب شد و خانواده ای که در آستانه از هم پاشیدن بود از قبل هم بهتر و منسجم تر شد. در محیط کارم هم که با یک همکارم مشکل داشتم این موضوع جواب داد. و در ادامه این نکته مهم را متوجه شدم که خیلی از اوقات من واقعا نمیدانم چه چیزی برایم خوب میشود و فقط با اطلاعات و دید ناقصی که دارم حدس میزنم که اگر اوضاع به این شکل پیش برود خوب میشود در صورتی که بیشتر اوقات برخلاف فکر من پیش رفته است.