قدم یک
«ما اقرار کردیم که در برابر شهوت عاجز بودیم به طوری که زندگیمان غیرقابل اداره شده بود»
قدم اول اقراری واضح به شکست است. گفتیم (مغلوب شده ایم و توانایی متوقف کردن افکار و اعمالی که ما را بیمار کرده است را نداریم) شهوت داشت ما را می کشت. اقرار به این ضعف هدیه غیر منتظره ای برای ما به همراه داشت. با پذیرش واقعیت، با اقرار به بیماریمان و با قبول شکستمان، امید در ما به وجود آمد. این، شروع تسلیم بود. ما شروع به ساختن مسیر بهبودی مان کردیم.
اجازه دهید با نگاهی به کلمات این قدم آغاز کنیم.
(ما) به چه معنی است؟ خیلی ساده است: من به تنهایی نمی توانم. (ما) جایگزین (من) می شود.
