فقط برای امروز بهبودی ادامه دارد خداوندا مرا وسیله صلح و آشتی قرار ده تنها راه نجات مشیت الهی است ساده است، انجامش بده نخست، مهمترین کار آسان بگیر رها کن و به خداوند بسپار بگذار از من شروع شود زندگی کن و بگذار زندگی کنند فقط برای امروز این نیز بگذرد هر اندازه که ببخشیم به همان اندازه پس میگیرم ما به خانه برگشتیم ما چیزی یافتهایم که برای آن هیچ جانشینی وجود نداشتهاست ما باید جزئی از دیگران باشیم معحزه وجود دارد با رها کردن پیروز میشویم من هیچ حق انتخابی نداریم ما همیشه میدانستیم، ولی ... تنها راه حل این است باشد که اراده تو جاری شود، نه اراده من راه حل نصفه و نیمه برای ما بیفایده است اگر به دنبال بهبودی هستیم، دوباره برمیگردیم همه چیز با پاکی شروع میشود راه درست زندگی تو همین است اینجا راه صعود به طرف پایین است هیچ راه میان بری وجود ندارد مشکلی دارم که قادر به حل آن نیستم دیگر مجبور نبودم نقش بازی کنم تسلیم، چه وازه رهایی بخش زیبایی رهاش کن گویی پروردگار برا نجات ما تمام کائنات را مامور میکند دیگر چیزی علیه ما نیست
ما متوجه شدیم که انزوای روحانی، برای مدتی طولانی، تحمل ناپذیر است. از آنجا که طبیعت از خلاء متنفر است، خودمشغولی تلاش میکند تا این خلاء را پرکند و از آنجا که این یک چرخه بسته و بینتیجه در ارتباط با خود است، جایگزین دیگر این ارتباط، خودارضایی است که عالباً در ازدواج و یا روابط دیگر ادامه پیدا میکند، آن هم به عنوان نوعی “تجربه عادی” اما این نوع ارتباط اشتباه، عمیقتر شد. این گونه به نظر میرسد که به همراه تمامی محرکها و غرایز قدرتمند انسانی، از قبیل گرسنگی، تشنگی، رابطه جنسی و قدرت، اساسی ترینِ این غرایز چیزی است که ما آن را نیاز به شخص دیگر یا همان غریزه یا انگیزشی مینامیم که ما را به همبستگی با شخص دیگری وا میدارد. این انگیزش یا غریزه میبایست رابطه خود را برقرار کند. چنانچه این هسته مرکزی وجود ما به جایی متصل نباشد، زندگی تحمل ناپذیر میشود. ما به سادگی نمیتوانیم روح خود را منزوی و بدون هیچ ارتباطی رها کنیم. ما با قطع ارتباط و در انزوا و تنهایی، نمیتوانیم نجات پیدا کنیم. اما بیشتر ما نیاز به شخص دیگر را با رابطه جنسی یا سکس اشتباه میگرفتیم؛ شاید با این فرض محال که تنها جنبه جنسی این همبستگی با دیگری، میتواند غریزهای را ارضا کند که در این یک غریزهی روحانی است. پس ما برای ارضاء این غریزه، از سکس و شهوت و روابط عاطفی و جنسی استفاده کردیم و اجازه دادیم تا آنها جای خدا را که سرمنشاء حیات و زندگی ماست را بگیرند و این یعنی بت پرستی. این نوع ارتباط منفی هیچ گاه باعث رضایت خاطر نمیشود و تنها عطش را شدیدتر میکند و همراه با آن، اجبار برای یافتن بیشتر و متفاوتتر و بهتر افزایش پیدا میکند. به همان شکل که نیاز به دیگری ما را سوق میدهد تا با بهترین قسمت وجود خود، دیگران و خداوند ارتباط برقرار کنیم، شهوت به نیرویی منفی تبدیل میشود تا ما را با بدترین قسمت وجود خود و دیگران و چیزی که یک نفر آن را خدای منفی ما میخواند، مرتبط کند و این همان جایی است که بعضی از اعضای در حال بهبودی، پدیدهای را در اعتیاد جنسی خود میبینند که به آن پدیده شیطانی میگویند.
یک پاسخ
عالیه ♥️♥️♥️